9_ رمان بدترین درد مردن نیست
نـوشـــــــتـه های مـــــــــــــــــــــــــــــآ



دخترک غرغر های مرد را نمی شنید ..در آن لحظه مادر اش را می خواست .. دست حمایتگر پدرش را ..در خود جمع شد آه کشید، ناله کرد، اشک ریخت ..این ها برای گرما تن اش نبود فقط برای دل تنگ اش بود.»
نم نم باران خیسش کرده بود از دو تا خیابان پایین تر که از ماشین مهبد پیاده شد تا خانه پیاده آمده بود..کلید در را چرخاند.. خانه را سکوت مطلق فرا گرفته بود.. پس مرد خانه نبود ..
ساک اش را کنار در رها کرد و به سمت آشپزخانه رفت..نگاه از ظرف های کثیف و آشپزخانه بهم ریخته گرفت.. کتری را پر آب کرد و روی گاز گذاشت..ماگ طرح گلدار ریز صورتیش را از داخل کابینت برداشت..
صدای داد بلندی در خانه پیچید!! انگشتانش دور ماگ محکمتر شد..این صدا را خوب می شناخت..پس خانه بود..ماگ را روی کابینت رها کرد و بسمت اتاق رفت..
در چهار چوب در ایستاد و به مردی که مانند مار در خود می پیچید نگاه کرد..صورتش از درد در هم جمع شد بود و سعی می کرد صدای داد اش را در خود خفه کند..
_ چته؟!
مرد از حرکت ایستاد و لای چشمان اش را باز کرد و با صدای خفه ای گفت:
_ تو اینجا چه غلطی می کنی؟
تکیه اش را از چهار چوب در برداشت و بسمت مرد رفت.. روی مرد خم شد و خیر شد در چشمان نیمه بازش اولین چیزی که هر آدمی را جذب می کرد..
_ ننه جونت کجاست که تو اینجا داری از درد تو خودت می پیچی!
طعنه میزد ..مرد غرید:
_ گفتم اینجا چه غلطی می کنی؟
از درد نمی توانست کلماتش را درست تلفظ کند.. کنارش نشست دستش را گذشت روی منبع درد..
_ حتما باز تنبلی کردی که به این روز افتادی، بلند شو یه کم بگرد تا از این درد خلاص بشی...
صدایش خالی از هر احساسی بود ولی دلش درد داشت به همان اندازه که او درد می کشید.. پر از احساس بود و هر چقدر آن مرد خال از حساس..
مرد خشمگین دستش را پس زد :
_ دستش رو بکش دختره هرزه، دیگه حق نداری بهم دست بزنی الانم گمشو بیرون..
قلب اش مچاله شد از حرفهایش ولی الان موقع دلگیر شدن نبود..
_ رفتی دکتر...
داد کشید:
_ برو بیرون..
صدایش آنقدر بلند بود که چشمان اش خود به خود بسته شد.. احساس می کرد هر چی درد دارد مرد می خواهد سر او تلافی کند..
بلند شد و از اتاق بیرون آمد..نمی توانست بنشیند و درد کشیدنش را ببیند..نگاهیش افتاد به موبایلش روی اُپن آشپزخانه..موبایل را قاپید و قفل صفحه را باز کرد..در دل خدا را شکر کرد که رمز ندارد..بین شمارهایش دنبال اسم خاص می گشت..پیدایش کرد لبخند کم رنگ بر لبانش نشست..دکمه اتصال را لمس کرد..
_ رها؟!
همان صدای قدیمی بود و با یک نگرانی که برای مردی بود که در اتاق در خود می پیچید.
_ منم ماهان..
سکوت طولانی حکم فرما شد..با صدای داد رها به خودش آمد.. دستپاچه گفت:
_ ببخشید مزاحم شدم..می خواستم بگم رها حالش خوب نیست می تونید بیاید ببریش بیمارستان..
از این مرد بی دلیل می ترسید شاید به خاطر قیافه جدیش و شاید به خاطر شاید های دیگر..صدای خشک و جدی مرد در گوشی پیچید:
_ یه ساعت قبل بردمش ،مسکن زدن بهش و گفتن باید مایعات بخوره تا بتونه دفعش کنه خواستم بمونم نزاشت گفت می خواد تنها بمونی..
زیر لب زمزمه کرد:
_ آهان،ممنون بیشتر مزاحم نمی شم خداحافظ..
منتظر جواب نشد گوشی را قطع کرد..
باز صدای دادش در خانه پیچید صورتش از درد جمع شد...
از آشپزخانه بطری آب و لیوانی برداشت و به سمت اتاق رفت..مرد در خود جمع شده بود و ناله میکرد..کنار اش نشست لیوان را پر از آب کرد..
_  بلند شو آب بخور یه کم راه برو..
باز صدا دادش در اتاق پیچید:
_ گمشو بیرون آشغال نمی خوام صدای نحست رو بشنوم..
دستان اش مشت شد این حرفا آزارش میداد..
با صدای ملایم تری تا بتواند رامش کند :
_ بلند شو دردش یه لحظه اس بد آروم میشی..
_ نفهم بفهم درد دارم گمشو بیرون..



نظرات شما عزیزان:

sima
ساعت1:47---2 شهريور 1393
وای بیصبرانه منتظر قسمت های بعد رمانت هستم
فقط لینکت کردم دوس داشی لینکم کن بقیشو بنویس منتظرم اجی
فعلا..
پاسخ: من سعی می کنم هر روز پست بزارم... خیلی خوشحال میشم همراهیم کنی با نظرات خوشحالم کنی... حتما بهت سر میزنم..


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : شکیلا

درباره وبلاگ

سلام... به وبلاگ مــــا خوش آمدید... اینجا تمام نوشته های ما قرار میگیره چه دلنوشته، داستان کوتاه یا رمان..
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نـوشـــــــتـه های مـــــــــــــــــــــــــــــآ و آدرس chamedoon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 21642
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1